همسر شهید ترک: جایی که همسرم هدف و ارزش رفتن به سوریه و دفاع از حرمین را در کنار تعلق و علایقشان به دخترشان گذاشتند برای من خیلی دوستداشتنی است وقتی که میگویند فاطمه من شما را خیلی دوست دارم ولی…
نوجوان «احمد امینی» نام دارد و در زمانِ گرفته شدن این عکس، گریه و التماس هایش نتوانست «داوود فرخزاد» را راضی کند.
خاطره ای از نحوه شهادت شهید حسن آقاخانی بر سرزبانهاست که این مطلب را بنده از 3 نفر بلاواسطه شنیدم که… شهید حسن با گلوله توپ مستقیم دشمن سر از پیکرش جدا میشود و بدن بی سرچند قدمی برمیدارد و از حلقوم بریده صدای حسن را میشنوند که میگوید. السلام علیک یا اباعبدالله
شهید احمد مفید در وصیتنامه اش مینویسد: به تعلقات دنیایی بیاعتنا باشیم که همه رفتنی هستند و آنچه ماندنی است آن چیزی است که برای خدا باشد. همیشه مراقبت از خویش را داشته باشیم که مهمترین عامل برای صعود بسوی او مراقبت از خویشتن است.
رضا پازش با بیان خاطرهای از دوران دفاع مقدس گفت: در اوضاعی که آتش دشمن لحظه به لحظه گوشه و کنارمان به زمین اصابت میکرد، نیروها دنبال حاجی بخشی کردند، تا سوغاتیها را از دستش بگیرند. وقتی دستهای حاجی بخشی از سوغاتیها خالی شد، گفت «دفعه بعدی میدانم برایتان سواغاتی چه چیزی بیاورم».
رژیم درمانده عراق که از این ضربه رزمندگان در عملیات کربلای 5 کاملا گیج شده و هیچگونه واکنشی را نمیتوانست در جبههها داشته باشد لذا همچون گذشته اقدام به بمبارانهای بیهدف و ددمنشانه در شهرها کرد و بسیاری از شهرهای مسکونی را مورد هدف بمبهای اهدائی شرق و تشویقی غرب قرار داد.
«مهدی زمانی که به دنیا آمد تحول بزرگی در زندگی ما ایجاد کرد و اولین کلمه ای که با زبان آورد«شهیدم من »بود…»
جمجمه شهدا با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. مجید بطری آب را برداشت. روی دندانهای جمجمه میریخت و گریه میکرد و میگفت: «بچهها! ببخشید اون شب بهتون آب ندادم. به خدا نداشتم. تازه، آب براتون ضرر داشت!»… مجید روضه خوان شده بود و …
حسین می گفت: محمود قبل از شهادتش این انگشتری را به من داد. نمیخواست هیچ چیزی از این دنیا را با خود داشته باشد. از کنج اتاق نگاهش می کردم. وقتی انگشتری را کنار آینه گذاشت، یک آن سرم گیج رفت.
زهرهسادات لاجوردی گفت: پدرم در ابتدای روزهای مسئولیت در دادستانی، فرزندانش را جمع کرد و گفت که یادتان باشد، من به هیچ وجه بین فرزندانم و باقی مردم فرقی قائل نیستم.