یـا شـهـیـد
۱۰ مرداد ۱۴۰۰
1242

خاطرات شهدا|نجات معجزه‌آسا

روایت اکبر عاطفی کلاشمی، جانشین فرماندهی گردان سلمان فارسی لشکر ۲۷ از عملیات والفجر۴ و نجات معجزه‌آسا را بخوانید.

به گزارش یاشهید ، «روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند.»، این جمله کوتاه برشی از فرمایشات مقام معظم رهبری در 27 بهمن ماه سال 1393 در خصوص اهمیت نام و یاد شهدا است.

زیر آتش شدید دشمن، گلوله‌ها از همه طرف به سمت ما شلیک می‌شدند. مشغول دویدن بودیم، اصلا جای ایستادن نبود چون از همه طرف داشتند به ما شلیک می‌کردند. کمی جلوتر پشت درخت شمشادی پناه گرفته بودم تا نفسی چاق کنم که یک ترکش سرگردان آمد و دقیقا خورد به بند کمر شلوار کردی که پوشیده بودم. شلوار کردی گشاد، وقتی بند آن پاره شد، یک دفعه از کمرم افتاد پایین. در حالیکه با یک دست دور کمر آن شلوار را گرفته بودم و با دست دیگر اسلحه را، یک ترکش دیگر آمد و به دستم خورد.

هنوز گرم آن ترکش بودم که یک تیر دوشکا به بازویم سابید، منتها به استخوان نرسید و رد شد. آمدم عرض جاده را رد کنم، یک تیر دیگر هم به گردن من خورد که با صورت روی جاده افتادم. داخل کوله‌پشتی‌ام کمپوت، جیره جنگی و فشنگ گذاشته بودم، وقتی به زمین افتادم، بند کوله رها شد و توی گردنم آویزان ماند. سنگینی کوله باعث شده بود، احساس کنم قطع نخاع شده‌ام. همینطور با خودم کلنجار می‌رفتم که رگباری به سمت من شلیک کردند، خواست خدا بود که هیچ‌کدام از آن تیرها به من نخورد. واقعا معجزه اتفاق افتاده بود. یقین پیدا کردم تا خداوند نخواهد، برگی از درخت نمی‌افتد.

داخل دشت جنگ تن‌به‌تن در گرفت. بعثی‌ها کم آوردند. یک دفعه دیدم دارند از مهلکه فرار می‌کنند. همین‌طور که داشتند به عقب می‌رفتند، یکی از آن‌ها متوجه من شد. یک خشاب به سمت من خالی کرد. تمام علف‌های اطراف من آتش گرفتند اما هیچ‌کدام از گلوله‌ها به من اصابت نکردند.

نظرات

لطفا دیدگاه خودتون رو بیان کنید: