به گزارش یاشهید ،دفتر اول کتاب «زندگی به سبک اطلسیها» به نویسندگی محبوبه زارع و با همکاری سازمان نشر آثار و ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس، نیروی دریایی سپاه پاسداران و انتشارات امینان با شمارگان هزار و صد نسخه، ۲۶۴ صفحه و در قطع رقعی منتشر شده است.
این کتاب با مقدمهای درباره سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی زنان شهیده، به نقل بیوگرافی کوتاه و بیان خاطراتی داستانگونه از زندگی ۵۲ بانوی شهیده دفاع مقدس که هر یک درسی ویژه از توکل، اخلاق، سخاوت، انصاف، مطالعه و کتابخوانی، امانتداری و مکارم انسانی میدهند، میپردازد.
در بخشی از این کتاب به زندگی شهیده «مریم فرهانیان» پرداخته شده است که در ادامه میخوانید:
پشت میز مغازه نشسته بود و با چرتکه، درآمد هفته را حساب میکرد. تلویزیون روشن بود و شاگرد، مشغول تمیز کردن قفسهها. در حین حساب و کتاب، گوشه چشمی هم به تلویزیون داشت.
گزارشی از کنگره بزرگداشت هفت هزار زن شهید توجهش را به خود جلب کرد.
ناگاه گزارشگر مشغول مصاحبه با خانمی شد.
زن پس از مقدمهای درباره مقام شهدای دفاع مقدس گفت: هر یک از این شهدا دارای فضایلی بودند که استحقاق شهادت را در خود ایجاد کرده بودند.
به عنوان نمونه به زندگی کوتاه شهید مریم فرهانیان توجه کنید. او در آبادان در خانوادهای متوسط و مذهبی به دنیا آمد. دوران کودکی را در محیط آرام خانه سپری کرد و سپس به مدرسه رفت. پس از گذراندن دوران ابتدایی و راهنمایی وارد دبیرستان شد. در آغاز جوانی با مطالعات فراوان و شرکت در مجالس بحث و سخنرانی، به ماهیت پلید امپریالیسم جهانی و صهیونیسم پی برد و به دنبال این شناخت، براساس رسالتی که احساس میکرد، به صفوف مبارزه علیه رژیم پهلوی پیوست.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه درآمد و دورههای آموزشی را با موفقیت به پایان رساند.
با آغاز جنگ تحمیلی در شهر، آبادان را ترک نکرد و دوشادوش برادران رزمنده به دفاع از خاک کشورش پرداخت.
مریم در سن هفده سالگی در بیمارستان امام خمینی (ره) آبادان مشغول امدادگری شد و مدت سه سال به کار پرستاری از مجروحین جنگ در بیمارستانهای مختلف آبادان ادامه داد.
او در تمام مدت عمر با بیداری و هوشیاری سیاسی و دینی زندگی کرد، اما مهمترین بعد شخصیتی که زیربنای سایر ابعاد اوست، بعد تهذیب نفس و خودسازی اوست.
خیلی به خواندن نماز اول وقت تقید داشت. بسیار اهل مطالعه بود، کم میخوابید و بیشتر به خودسازی میپرداخت.
نفرت از غیبت، محبت خالصانهاش به دیگران، هیچ چیز را برای خود نخواستن از شاخصههای اخلاقی او بود. معتقد بود برخی سکوتها و حرفهای نابهجا، گناهان کوچکی هستند که تکرار میکنیم و برایمان عادت میشود، گناهان بزرگ را اگر انسان خیلی آلوده نشده باشد، متوجه میشود، این گناهان کوچک هستند که متوجه نمیشویم.
رمز موفقیت او عدم دلبستگی به دنیا بود. او دنیا و زرق و برقش را نمیدید. مریم روحی پویا داشت و سکون و یکجا ماندن را نمیتوانست تحمل کند. اگر میدید در جای دیگری میتواند خدمت کند، خود را به آنجا میرساند.
روزی یکی از دوستانش وارد خانه شد و مریم را رو به قبله؛ در حالی که به پشت دست خود میکوبید، دید.
با تعجب پرسید: چه شده مریم؟! مشکلی پیش آمده؟!
آن لحظه به او جوابی نداد، اما مدتی بعد به دوستش گفت: من هر روز اعضای بدنم را مواخذه میکنم و از آنها میپرسم که امروز برای خدا چه کاری انجام دادهاید؟
روزی در ایام فاطمیه به پهنای صورت اشک میریخت و نام حضرت زهرا (س) را صدا میزد. دوستش پرسید: چرا این قدر اشک میریزی؟ مریم جواب داد: شما اگر مادرتان فوت کند، چه کار میکنید؟ شادی میکنید یا گریه؟
مریم علی رغم فعالیت زیادی که داشت، روزه میگرفت و تنها با نان و آب افطار میکرد.
هیچ چیز او را راضی نمیکرد و همین موجب شده بود که یک لحظه آرامش نداشته باشد. او در زندگی به دنبال شناخت تکلیف و وظیفه دینی و شرعی خود بود و با جدیت به وظایف خود عمل میکرد. از عادات پسندیدهاش این بود که در جمعهای دوستانه با گریز به مسئله معاد این موضوع را برای دیگران هم یادآور میشد.
گذشت و فداکاری، مهربانی و ایثار و گذشتن از حق خود در زمانی که حق با اوست از جمله دیگر ویژگیهای شخصیتی شهید مریم فرهانیان بود.
«این شهید بزرگوار در غروبی که طبق قولش به مادر شهیدی، راهی گلستان شهدای آبادان بود، مورد اصابت ترکش خمپاره رژیم بعثی قرار گرفت و به شهادت رسید. مسئله نفس و محاسبه آن به قدری برایش مهم بود که در وصیت نامه خود نوشت: این هوای نفسی را که امام (ره) از آن صحبت و سعی میکند آن را از وجود ما بزداید، شما هم سعی کنید که در این راه موفق شوید. سعی کنید خود را بشناسید که اگر خود را بشناسید، خدا را شناختهاید. هیچ وقت خدا را از یاد نبرید و سعی کنید که هر چه بهتر تزکیه نفس کنید. در بین خطراتی که ما را تهدید میکنند، هیچ خطری بالاتر از این نفس نیست که گاه انسان را به انحراف میکشاند و خود انسان متوجه نمیشود.»
مرد، چرتکه را نگه داشت. به دستهای خود خیره شد و گفت: چرا تا به حال وقت نکردم خودم را حساب و کتاب کنم؟
لطفا دیدگاه خودتون رو بیان کنید: