دیدم دو نفر دولا دولا از سمت دشمن و از داخل معبر به سمت ما می آیند . به ما رسیدند و خودشون رو روی طناب معبر روی زمین انداختند.تمام سر وصورت ولباسهای اونها سوخته بود اونها بچه هایی بودند که به عنوان تامین و حفاظت از بچه های تخریب جلو رفته بودند.گفتم چه خبر؟؟؟در حالیکه مواظب بودند آتش تیربار اونها رو نگیره با التماس میگفتند بچه های تخریب دارن میسوزند…هر دوی اونها آتیش گرفتند.اونها رو آروم کردم و گفتم دشمن پشت میدان مین یک مشت جعبه و کاغذ رو آتش زده شما نترسید .چیزی نشده.سعی میکردم با این حرف ها به بچه ها روحیه بدهم..
روزگاری راه کربلا بسته بود و حاکمان جور بر کشور شیعه عراق حکومت میکردند خیلی ها در حسرت زیارت کربلا با دنیا وداع گفتند ..
تا اینکه انقلاب شد و جنگ از سوی دشمن بعثی بر ما تحمیل شد.در سال های دفاع مقدس خیلی از رزمنده ها برای راضی کردن مادرهاشون از این جمله استفاده کردند که: من میرم تا راه کربلا رو باز کنم تا شما به آرزوتون برسید. و خیلی ها به این امید رفتند و مردانه جنگیدند وبه شهادت رسیدند.
و شیرینی شهادت وقتی صد چندان میشد که مکان شهادت از نظر جغرافیایی نزدیک ترین مکان به کربلای امام حسین علیه السلام باشه…
سالهاست که زائران امام حسین علیه السلام از مرز مهران به عتبات مشرف میشوند.خدا زیارت شون رو قبول کنه.اونها از سرزمینی عبور میکنند که روزگاری مصاف فرزندان دلیر این مرز و بوم با دشمن بعثی بود..سرزمینی که در عملیات کربلای یک با نام علمدار کربلا حضرت ابالفضل(ع) از دست دشمن آزاد شد.حماسه هایی در این سرزمین به ثبت رسید که هر کدام گریزی به کربلا دارد.
حکایت آتش گرفتن و سوختن دو تخریبچی در نیمه شب دهم تیرماه 65 در حال باز کردن معبر در میدان مین برای عبور رزمندگان گردان المهدی (ع) لشگرده سیدالشهداء(ع) از آن حماسه هاست
شهید حمید رضا علیپور و حاج موسی انصاری خالق این حماسه اند و شما با خواندن این حماسه اگر مجددا به عتبات مشرف شدید از همه فرزندان گمنام این سرزمین یاد کنید و بعد از گذشتن از شهر مهران به نیت آنها محرم زیارت شوید.
تخریبچی شهید حاج موسی انصاری
شب عملیات کربلای یک به اتفاق 4 نفر از بچه های تخریب به گردان المهدی (ع) مامور شدیم این گردان خط شکن بود و برای هجوم به دشمن باید از میدان مین عبور میکرد که ماموریت ایجاد معبر به ما سپرده شد.. شهید صمد(صمدصادقی یکتا که در این عملیات به شهادت رسید) فرمانده آن بود ..دشمن مقابل مواضعش دو میدان مین احداث کرده بود و برای رسیدن به خط دشمن می بایستی از این دو میدان عبور میکردی. وظیفه دسته ما زدن معبر در میدان مین دوم عراق بود که مقابل خاکریز خود پهن کرده بود. قبل از نیمه شب 9 تیرماه از نقطه رهایی که در اطراف جاده اسفالت مهران به دهلران بود حرکت آغاز شد.قبل از ما دسته دیگری از بچه های تخریب معبری در میدان مین اول باز کردند و ما از آن به سلامت گذشتیم. منطقه کاملا ساکت وآرام بود نه خمپاره وگلوله ای می آمد و نه منوری در آسمان روشن میشد . صدایی که فقط شنیده می شد صدای هن و هن بچه ها و لخ ولخ پوتین هایی بود که روی زمین مالیده میشد.چندین بار ستون بچه ها نشست وفرماندهان تذکراتی دادند که سکوت حتما رعایت شود.بچه های اطلاعات عملیات جلو میرفتند و ما هم پشت سر اونها در حرکت بودیم تا اینکه به میدان مین دوم رسیدیم هنوز دشمن متوجه حضور ما در نزدیک مواضعش نشده بود . عمق میدان نزدیک 200 متر بود و دشمن برای مسلح کردن زمین از مینهای گوجه ای و والمرا و ضد خودرو و منور استفاده کرده بود. شروع میدان با یک ردیف سیم خاردار تک رشته ای شروع میشد و انتهای میدان مین هم 5 توپ سیم خاردار روی هم قرار گرفته بود و انتهای موانع تا خاکریز دشمن به عرض 30 متر با سیم خاردار فرش شده بود و این مانع مشکل اصلی بود . چون عبور از این مانع هم مشکل بود و هم زمان زیادی را از ما میگرفت و ما قبل از عملیات برای عبور از این مانع چاره اندیشی کردیم و قرار شد با پهن کردن برانکارد حمل مجروح روی سیم خاردارهای فرشی رزمندگان را به سنگرهای دشمن برسانیم.
تخریبچی شهید حمیدرضا علیپور
نیروهای گردان المهدی همه پشت میدان مین به صف بودند و منتظرتا که بچه های تخریب معبر بزنند با توکل به خدا وتوسل به ائمه علیهم السلام کار را شروع کردیم.قرار شد برادر علیپور ابتدا داخل میدون مین شود و مین ها رو خنثی کند.چون علیپور از بچه های تخریب بود که به اطلاعات عملیات مامور شده بود و در ماموریت های شناسایی قبل از عملیات وارد میدان مین شده بود و آرایش مین ها رو در میدان مین میدونست.پشت سر برادر علیپور برادر موسی انصاری وارد میدون مین شد و طناب معبر میکشید قبلا به این دو برادر گفتم که وقتی معبر تمام شد و پشت سیم خاردار حلقوی آخر میدان مین رسیدید کار رو متوقف کنید و با هماهنگی و بدون سر و صدا سیم خاردارها قطع شود. چون باز کردن آن ها سرو صدا ایجاد میکرد و دشمن هوشیار میشد.لحظات سختی بود .بچه ها وارد میدان مین شده بودند و صدها رزمنده جوان ونوجوان آماده بودند تا دقایقی بعد به دشمن حمله کنند .همه جا را سکوت گرفته بود.چون بچه ها خیلی باید احتیاط میکردند زدن معبر به کندی صورت میگرفت.و از طرفی هم نگران بودیم که مبادا جناحین ما با دشمن درگیر شوند و معبر ما دیر باز شود. هنوز دشمن متوجه نشده بود که بچه های تخریب مشغول قطع کردن سیم خاردارهای حلقوی شدند 5 توپ سیم خاردار که سه توپ در زیر و دو توپ سیم خاردار روی هم قرار داشت و مثل دیواری جلوی معبر سد شده بود.برای قطع کردن سیم خاردارها باید کاملا می ایستادیم و احتمال دیده شدن توسط دشمن بود. با خواندن آیه وجعلنا و ذکر توسل به اهل بیت (ع) سیم خاردارهای حلقوی باز شد و بچه های تخریب به موانع سیم خاردار فرشی رسیدند که دشمن متوجه حضور رزمندگان در چند متری خود شد و ناگهان دیواری از آتش همه منطقه رو فرا گرفت.مثل اینکه از قبل تعداد زیادی بشکه ها انفجاری فوگاز انتهای میدان مین کار گذاشته بود که با دیدن بچه های تخریب وسط میدان اونها رو منفجر کرد.و مواد آتش زا روی بچه های تخریب و چند رزمنده که به عنوان تامین وارد میدان مین شده بودند پاشید و معبر شد یک پارچه آتش. و دو تخریبچی و چند رزمنده درحال سوختن.
ما پشت میدان مین بودیم و نمیدانستیم که چه اتفاقی افتاده با انفجار فوگازها وارد میدان شدیم و تا آخر معبر دویدم ..دیدم راه باز شده و دشمن هم داشت آتش پر حجم خود را داخل میدان مین و روی معبر هدایت میکرد. من هنوز درست نمیدونستم چه اتفاقی افتاده چون آتش دور و بر ما را گرفته بود هم دست پاچه شده بودم به فرمانده گروهانی که باید خط رو میشکست گفتم: معبر باز شده ، نیروها رو عبور بده و با دشمن درگیر بشید. ستون نیروهای گردان المهدی(ع) از جا بلند شد و وارد معبر شدند . در یک لحظه آتش تیر بار دشمن متوجه معبر شد و دوشکای دشمن روی معبر قفل شد و نیروها هم در دهانه معبر زمین گیر شدند . لحظات سختی بود احتمال میدادم که بچه ها نا خوداگاه داخل میدون مین بدوند .در این شرایط دیدم دو نفر دولا دولا از سمت دشمن و از داخل معبر به سمت ما می آیند . به ما رسیدند و خودشون رو روی طناب معبر روی زمین انداختند.تمام سر وصورت ولباسهای اونها سوخته بود اونها بچه هایی بودند که به عنوان تامین و حفاظت از بچه های تخریب جلو رفته بودند.گفتم چه خبر؟؟؟در حالیکه مواظب بودند آتش تیربار اونها رو نگیره با التماس میگفتند بچه های تخریب دارن میسوزند…هر دوی اونها آتیش گرفتند.اونها رو آروم کردم و گفتم دشمن پشت میدان مین یک مشت جعبه و کاغذ رو آتش زده شما نترسید .چیزی نشده.سعی میکردم با این حرف ها به بچه ها روحیه بدهم…آتش دشمن روی دهانه معبر ادامه داشت و نگران شدم که اگر نیرو از معبر عبور نکنه و دشمن خودش رو پیدا کنه معبر زیر توپ و خمپاره قرار بگیره …خودم سینه از خاک برداشتم و فریاد زدم ..سربازان امام زمان حمله کنید دشمن داره فرار میکنه هیچ کس از جایش بلند نشد. اما دیدم از وسط ستون یکی بلند شد و تکبیر گفت و با سرعت دوید داخل معبر و رفت به طرف خاکریز دشمن و بچه ها دیگرهم پشت سر او به خاکریز دشمن حمله کردند .خط دشمن شکست و رزمنده ها پیشروی کردند و آتش روی معبر قطع شد..من به خودم اومدم و یکی از بچه ها رو فرستادم که از علیپور و موسی انصاری خبر بیاره. و خودم مشغول گشاد کردن معبر شدم چون قرار بود بلافاصله بعد از شکستن خط توسط رزمندگان دستگاههای مهندسی برای زدن خاکریز از معبر عبور کنند.هنوز زمان زیادی نگذشته بود که خبر آوردن علیپور و موسی هر دو در حال باز کردن سیم خاردارهای فرشی با انفجار بشکه های فوگاز سوختند و شهید شدند.
لطفا دیدگاه خودتون رو بیان کنید: