این کتاب به خاطراتی از زندگی پر مخاطره و در عین حال شاداب شهید علیرضا موحد دانش ء بنیانگذار و فرمانده لشکر 10 سیدالشهدا می پردازد.
<< علیرضا بعد از شهادت برادرش محمدرضا موحد دانش این گونه با او ساز و نیاز می کرد : خوش بحالت بگو ببینم چکار کردی که تو قبول شدی رمزشو به منم بگو شاید منم قبول بشم.>>
یک خاطره از کتاب :
شخصیت علی:
ساهت دو نیمه شب بود که صدای الله اکبر بچه ها بلند شد و به طرف خرمشهر رفتیم.آنش تانک های عراق قطع نمی شد.سه کیلومتر مانده بود تا از شلمچه بگذریم و به پل نو برسیم.به این ترتیب خرمشهر در محاصره ما قرار می گرفت .برای هر متر این مسیر دست کم سه شهید دادیم تا به خرمشهر رسیدیم.عملیات بیت المقدس از حساس ترین عملیات هایی بود که با موفقیت انجام شد.علی در این عملیات طوری عمل کرد که حاج احمد متوسلیان درباره او گفت:<< هر آن شخصیتی که باید در وجئد یک فرمانده خوب و با لیاقت باشد در ایشان هست.>>
لطفا دیدگاه خودتون رو بیان کنید: