یـا شـهـیـد
گروه اخبار
۰۸ مرداد ۱۳۹۶
1081

شهیدی که روز شهادتش به وی الهام شده بود

not found

برادر شهید احمدی گفت: یک هفته از رفتنش نگذشته بود که نامه‌ای از وی دریافت کردم و در آن نوشته بود که یک هفته بیشتر زنده نیست و در این یک هفته شهید می‌شود و از همه خداحافظی کرده بود. به گزارش یاشهید ، شهید «رحیم احمدی» سال 1340 در استان قزوین چشم به جهان […]

برادر شهید احمدی گفت: یک هفته از رفتنش نگذشته بود که نامه‌ای از وی دریافت کردم و در آن نوشته بود که یک هفته بیشتر زنده نیست و در این یک هفته شهید می‌شود و از همه خداحافظی کرده بود.

به گزارش یاشهید ، شهید «رحیم احمدی» سال 1340 در استان قزوین چشم به جهان گشود. وی در دوران کودکی همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد، تحصیلاتش را تا مقطع راهنمایی ادامه داد، شهید احمدی، قاری قرآن بود. وی همواره در تظاهرات و راه‌پیمایی‌ها علیه رژیم پهلوی شرکت می‌کرد.
کاووس احمدی برادر شهید می گوید : رحیم چهارده ساله بود که پدرم از دنیا رفت. پسر بزرگ خانواده بودم، مسئولیت سنگینی در مقابل خواهران و برادرانم حس می‌کردم، رحیم با وجود سن کمی که داشت درس و مدرسه را رها کرد و برای تامین خرج خانه مشغول کار در چاپ‌خانه شد.
برادرم بعد از مدتی به یکی از بهترین حروف چین‌های شهر تبدیل شد اما همیشه نگران بودم بر اثر کار زیاد در چاپخانه بیمار شود. خودم در شرکت دارویی کار می‌کردم، با مدیرمان صحبت کردم که رحیم برای کار به شرکت بیاید و استخدام شود، مدیر شرکت پس از صحبت اندکی که با برادرم داشت، پذیرفت که رحیم به استخدام شرکت در بیاید.
برادرم علاقه بسیاری به ورزش کردن داشت، در کارخانه هر فرصتی که پیدا می‌کرد یک تور به وسط حیاط کارخانه می‌بست و بچه‌ها را جمع می‌کرد و والیبال بازی می‌کردند. حتی از کوتاه‌ترین زمان‌ها هم چشم‌پوشی نمی‌کرد و وقت‌های غذاخوردن نیز والیبال بازی می‌کرد.
استخدامی رحیم همزمان با اوج راهپیمایی ها و تظاهرات علیه رژیم پهلوی بود، رحیم بعد از تعطیلی کارخانه همراه دوستانش به تظاهرات می‌رفت. یک بار برای شرکت در راهپیمایی همراه وی به میدان نیروی هوایی رفتم که گاردی‌ها با باتوم به طرفمان حمله کردند و آسیب دیدیم. برادرم با وجود اینکه چندین بار در درگیری‌ها زخمی شد ولی در همه راهپیمایی‌ها و تظاهرات شرکت می‌کرد.
بعد از پیروزی انقلاب و در اوایل جنگ تحمیلی رحیم تصمیم گرفت برای گذراندن خدمت سربازی به جبهه برود. مخالفتی با وی نکردم، می‌دانستم که رحیم در تصمیمش مصمم است.
سال 59 دوره‌های آموزشی را در منطقه سیستان و بلوچستان طی کرد و بعد از  آن به ایرانشهر اعزام شد و مسئولیت محافظت از مرزها برای مبارزه با قاچاق و مواد مخدر را بر عهده داشت. در این مدت فقط از طریق تلگراف و نامه با هم در ارتباط بودیم.
مدت زیادی بود که از رفتن رحیم می‌گذشت، ولی به مرخصی نیامده بود تصمیم گرفتم برای دیدنش به ایرانشهر برویم. به ایرانشهر که رسیدم متوجه شدم که آنها حدود 520 کیلومتر به طرف چابهار در بین کوه‌ها مستقر هستند. رحیم که مرا دید اشک در چشمانش حلقه زد و باور نمی‌کرد که مرا دیده است و مرتب می‌پرسید چطور این منطقه را پیدا کردی، پاسخ می‌دادم هر کجا بروی پیدایت می‌کنم.
چند شب در قرارگاه نزد رحیم ماندم، شرایط سختی داشتند، آب جیره‌بندی بود و به سختی آب تهیه می‌کردند و روزها نیز به گشت می‌رفتند و دائم با قاچاق‌چیان مواد مخدر در حال درگیری بودند. یکی از فرماندهانش که بچه مشهد بود، بیماری شدیدی داشت به دلیل اینکه در شرکت دارویی کار می‌کردم و دکترهای به‌نامی را می‌شناختم، از او و رحیم خواستم همراهم مدتی به مرخصی بیایند تا وی را برای معالجه نزد دکتر ببریم. این تنها و آخرین مرخصی رحیم بود.
رحیم بعد از سه روز مرخصی همراه فرمانده‌اش اعزام شد، یک هفته از رفتنش نگذشته بود که نامه‌ای از وی دریافت کردم و در آن نامه نوشته بود که یک هفته بیشتر زنده نیست و در این یک هفته شهید می‌شود و از همه خداحافظی کرده بود.
به یک هفته نرسید که خبر شهادت رحیم را برایمان آوردند، در مراسم خاکسپاری یکی از همرزمانش نحوه شهادتش را اینگونه تعریف کرد: «در 17 مهر 1360 یک گروه 500 نفری برای جنگیدن به غرب کشور اعزام می‌شوند، در مسیر با قاچاق‌چیان مواد مخدر برخورد می‌کنند و درگیری بین آنان آغاز می‌شود، رحیم به قله کوه می‌رود و از نوک قله به قاچاق‌چیان که در دامنه کوه بودند شلیک می‌کند. درگیری چند ساعتی بین آنان ادامه داشت، همرزمان رحیم از وی می‌خواهند که پایین قله بیاید اما رحیم حرف آنان را گوش نمی‌دهد و می‌گوید اگر جلوی پیشروی آنان را نگیریم مواد مخدر را به راحتی وارد کشور می‌کنند و جوانان را معتاد می‌کنند. سرش را برای تیر اندازی بالا می‌آورد و در همان لحظه گلوله‌ای به پیشانیش اصابت کرده و به درجه رفیع شهادت نائل می‌آید».
مادرم پس از شهادت رحیم هرگز از رفتنش پشیمان نشد و همیشه می‌گفت رحیم را در راه خدا و حفظ وطن از دست دادم و امیدوارم در آن دنیا شفاعتم کند.

نظرات

لطفا دیدگاه خودتون رو بیان کنید: